-
با من بمون
چهارشنبه 13 آبان 1394 09:09
نداشتن سرپرست ، نداشتن یه مرد که تکیه گاه و پشت و پناهت باشه خیلی سخته ، قوی ترین و مستقل ترین زنان هم یه روزی از اینهمه قوی بودن خسته میشن ، دلشون میخواد بجای رانندگی کردن کنار مردی بنشینن اون رانندگی کنه و براش حرف بزنن یا چشماشونو ببندن و موسیقی گوش کنن و در کنار مردشون به مقصد برسن .... برای تقدیر و تشکر از...
-
یه روز خوب
شنبه 9 آبان 1394 17:27
کلی حرف برای گفتن دارم بعضی روزا عجب روزای خوبی از اب در میان ، روزایی که بارون میباره ، دوستیهای نو پا غنچه میده ، عضو جدیدی به خانواده اضافه میشه زیر بارون برای همه دعا کردم میگن دعا زیر بارون زودتر اجابت میشه
-
کابوس
پنجشنبه 7 آبان 1394 11:22
زن زیبا از کابوسهای شبانه اش بیزار بود کابوسهایی که دست از سرش بر نمیداشتن و ادامه فیلم ....، حتما شما هم از این دست فیلما دیدین همیشه با خودم میگفتم چه لوس بازیها کابوس یعنی چی ، ادم گاهی خواب بد میبینه همین مدتیه که معنی کابوس و فهمیدم چون سراغ خودم اومده ، شاید صدامو شنیده و خواسته بهم حقیقت داشتنشو ثابت کنه ، جون...
-
شب دهم
دوشنبه 4 آبان 1394 12:06
شب دهم سخنران بازم در مورد قرض و اینکه قرض دادن خیلی خوبه و اگه میتونیم گره از کار هم باز کنیم حتما کوتاهی نکنیم حرف میزد و احترام به پدر و مادر و ..... خیلی شلوغ بود ، گوش میکردم ولی کلمه هفت هزار مدام تو سرم میچرخید ، هفت هزار نفری که در منا کشته شدن و اب از اب تکون نخورد ، چند روز عزای عمومی و ... یا کشته شدن...
-
شب نهم
یکشنبه 3 آبان 1394 15:39
از شبهای قبل شلوغتر بود برای ورودی دوربین گداشته بودن و یه نفر حواسش به کفشای مردم بود که دوباره هپلی هپو نشه ، سخنران درمورد قرض و اینکه تا مجبور نشدیم از کسی قرض نگیریم صحبت میکرد میگفت قرض گرفتن اونم برای مسایلی که خیلی واجب نیست ادم و حقیر میکنه ، از خانوما میخواست به همسرانشون برای خرید وسایل تجملاتی یا کارایی که...
-
شب هشتم
جمعه 1 آبان 1394 09:35
سخنران میگفت : خیلی جاها روضه و عزاداری و منبر هست نه تنها در روزهای عزاداری امام حسین علیه السلام ، زیاد موعظه کننده داریم اما اینکه اینهمه موعظه و حرفای خوب اثری در شنونده ها نمیزاره علت داره ، علتش اینه تا خود گوینده به حرفاش عمل نکنه و مقید به حرفایی که میزنه نباشه حرفش در دل مردم اثر نمیکنه راست میگه ، یه وقتایی...
-
شب هفتم
پنجشنبه 30 مهر 1394 11:49
میگن تو نیکی میکن و در دجله انداز خداوند در منا دهدت باز حاجی بود که در حادثه منا تا لب مرگ رفته و بعد برگشته بود ، میگفت قبل از رفتن یه بنده خدایی ازم کمک خواست کمکش کردم ، در حقم دعا کرد دعای خیر --------------------- خوابهای بدی که میبینم همچنان ادامه داره ، حالا دیگه تبدیل شده به یه سریال دنباله دار و هر بار در...
-
شب ششم
چهارشنبه 29 مهر 1394 14:04
مجلسی که میریم فقط یکی دو تا بچه کوچولو زیر یک سال داره دیشب لباس سبز و سر بند قرمز براشون بسته بودن میگفتن شب حضرت علی اصغره ، وای چقدر ناز بودن یکشون که نمیذاشت سر بندش بمونه از سرش کشید مامانش قربون صدقه اش میرفت بوسش میکرد بهش شیر داد ساکت شد و خوابش برد مهر و محبت خواهر به برادر یه چیزدیگه اس دیشب یه خواهر مهربون...
-
شب پنجم
سهشنبه 28 مهر 1394 13:18
خلاصه میکنم چون بعدش میخوام از امروز بنویسم و حسابی غرررررررررررررررررر بزنم سخنران از بچه ها و اینکه بیشتر مراقبشون باشیم و اجازه ندیم به هر جایی که اسم خودشونو هیئت گذاشتن برن که متاسفانه به اسم هیئت هزار کار دیگه انجام میدن ازهیئتی که تازه در محله شون ایجاد شده بود میگفت که جوونا رو جمع میکنه کلی دوپس دوپیس و س ، س...
-
شب چهارم
دوشنبه 27 مهر 1394 12:49
دزد هم دزدهای قدیم ، اگر هنگام دزدی آیه قرانی به گوششان میخورد با همون یه ایه متنبه میشدن ، یه حرمتی برای پیرزن پیرمردها قائل بودن مزاحم اونا نمیشدن ، شبهای عزاداری اگه خونه ات رو تا اخرای شب تنها میذاشتی خیالت راحت بود که دزدا هم یه جایی در حال عزداری و ناله و انابه هستن ، برقا رو برای نوحه خوانی خاموش کردن برای...
-
شب سوم
یکشنبه 26 مهر 1394 11:19
سلام در راه بودیم و باران به شیشه میزد ، بعضی خوشحالی ها جای ثابتی دارن درست ته دل ادم و نتیجه شون میشه یه لبخند کوچیک گوشه لب ، به صاحب مجلس گفتم هر کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم بگین تا انجام بدم تشکر کرد ... سخنرانی در مورد فرق نذاشتن پدر و مادرها بین بچه هاشون بود ، که اگه بچه خوب و اهل سر به راهی داشتین و یه بچه...
-
شب دوم
جمعه 24 مهر 1394 18:53
سلام بریم به ادامه مطلب در راه صدای زیبای زنی از رادیو پخش میشد میگفت : عشق بخشیدنیست و نه گرفتنی ، حرفش به دلم نشست شاید معنای بنام خداوند بخشنده مهربان هم که مدام در شروع هر کاری میگیم همین باشه ، صلوات میفرستادم و به حرفای سخنران اول گوش میکردم در مورد اهمیت سلام بود و اینکه به بچه ها سلام کنیم و بهشون احترام...
-
شب اول
پنجشنبه 23 مهر 1394 10:27
بریم ادامه مطلب یکی از خصوصیات خانوما انجام دادن شونصد کار همزمانه ، همینطور که صلوات های نذر کرده عقب افتادم رو با تسبیح سبز تو دل بروم میفرستادم نگام به صفحه تلگرام قسمت اشپزیش بود چند تا غذای خوشمزه بهم نشون داد هنوز مجلس شروع نشده بود بعد من شروع کردم به انتقال تجربیاتی که بنظرخودم مفید بود و به دردش میخورد در...
-
صیغه
شنبه 18 مهر 1394 17:03
نمیدونم چه صیغه ای یه (از اون نوعش نه از اون نوع )که شادونه سر در لب تاپم میشینه و شروع میکنه به نظافت خودش و بعدم کلی با خودش غرغر میکنه البته این بهترین حالت فضولی نکردنشه که من با این نوع صیغه بسیار موافقم ، سلیمانم نیستیم بفهمیم چی غر میزنه که اینقدرم طولانیه اب و دون و قطره تقویتی و بادوم و پسته و سیبش که به راهه...
-
خوش خیالی های شکیبا
پنجشنبه 16 مهر 1394 11:36
حسن از کار افتادن ساعت اتاق به اینه که میشینی پای لب تاپ و وبگردی و پست گذاشتن و هی به ساعت نگاه میکنی میبینی هنوز نه و بیست دقیقه اس و قند تو دلت اب میشه به به چه روزیه زمان زود نمیگذره انگار همه چی به 30 سال قبل برگشته و روبراه شده دیگه روزا بی برکت نیست لابد اگه الان برم تو خیابون نه از ترافیک خبریه نه از الودگی...
-
چطور میشه
سهشنبه 14 مهر 1394 17:50
چطور میشه هم بشدت نیاز به گلاب به رویت داشت و هم پای سیستم نشست و پست جدید نوشت اصلا از چی گفت و از چی نگقت از خوابهای طولانی و پریشان که تو رو با خودش به هر جایی میبره به جاهای قدیمی به خونه ها و مکانهای عجیب و غریب در اینده که در عمرت ندیدی از گفتگو با ادمهای مختلف دوست اشنا غریبه حتی جر و بحث کردن با همسرت وقتی...
-
شادونه
یکشنبه 12 مهر 1394 18:09
شادونه بعد از کلی اذیت و شیطونی دلش میخواد بین دستام چرت بزنه انگار اینطوری احساس ارامش بیشتری داره تا تو قفسش ،چشماشو بسته و اروم نفس میکشه درست مثل زمانی که پسرم روی پام میخوابید و مراقب بودم بیدار نشه مراقبم گاهی نازش میکنم تا قبل از داشتن شادونه ترس عجیبی از حیوانات داشتم هم دوسشون داشتم هم بدم می اومد بهم نزدیک...
-
پر ارایی
شنبه 4 مهر 1394 13:03
شادونه روی شونه ام نشسته و داره خودشو نظافت میکنه اونم با چه دقتی کلی پر کوچولو و پوسته ریزه روی دوشم ریخته هر چی میگم بسه جانم خوشگل بودی خوشگلتر شدی بقیه اش و بزار برا وقتی رفتی تو لونه ات گوشش بدهکار نیست ، عین این پسرایی که میخوان برن خواستگاری چقدر به خودشون میرسن و تیپ میزنن یا دخترایی که قراره براشون خواستگار...
-
آدمیزاد
جمعه 3 مهر 1394 14:38
عروسی ها چقدر متنوع و متفاوت شده ، بعضی عروسی ساده تر با تعداد مهمان بیشتر میپسندن و دوست دارن عروسیشون شلوغ و پلوغ باشه بعضی تعداد کم ولی شیک و پیک برگزار شدن عروسی رو میپسندن منم که هر جا دعوتم کنن میرم و از همه نوعش لذت میبرم ، اتفاقا این تنوع باعث شده عروسی ها جالبتر باشه و کمتر خسته بشیم منتها عروسی های که در...
-
پاییز
سهشنبه 31 شهریور 1394 09:16
شاید پاییز برای خیلی ها فصل زیبا و رویایی باشه یا برای شاعران بهترین الهام بخش شعرهاشون ، اما برای من یکی اینطور نیست . برای من پاییز یاد اور روزهای دوست نداشتنی زندگیمه روزهای کلاس اول رفتن و دیدن هر روز یه معلم چاق بد اخلاق که اماده بود با کوچکترین بهانه مداد لای انگشتای کوچک و ظریف بچه ها بزاره یاد آور ترس و دلهره...
-
امروز
دوشنبه 30 شهریور 1394 11:39
روی زمین چهار زانو روبروی هم نشسته ان سرشون پایینه شاید دارن چیزی میخورن ، ای شکموها اومدین پارک قدم بزنین ورزش کنین یا بلمبونین ، دور دوم پیاده رویم تموم میشه بهشون میرسم هنوزم همون فیگور رو دارن شاید شطرنج بازی میکنن ، احسنت افرین ، دیگه فضولی نه ببخشین کنجکاوی امانمو بریده در نتیجه حوزه پیاده رویمو و به سمت اونا...
-
من
شنبه 28 شهریور 1394 10:13
- من احساساتی رومانتیک رویاپرداز به شدت واقع بین و منطقی شدم ، منی که دنیای درونی خودمو به دنیای بیرونی ترجیح میدادم حالا زندگی واقعی رو ترجیح میدم ، دست از دنیای خیالیم برداشتم و مثل یه تازه وارد ، پا به دنیای واقعی گذاشتم - حرف حق رو باید زد حتی اگه به تریج قبای از ما بهترون بر بخوره - فقط ما آدما نیستیم که دچار...
-
نداشتیم
سهشنبه 24 شهریور 1394 11:37
زندگی اینروزام شده دوره ای یکی دو هفته حالم خرابه مریضم کسل و خسته بعد دو سه هفته ای سر پا میشم شاد و شنگول حالم روبراه بقول یکی از دوستان اینم از عوارض بالا رفتن عدد در شناسنامه ام باشه ، اسمشو گذاشتم بازی هورمانا چاره ای نیست بنابر این تا حالم روبراه میشه بلافاصله نهایت استفاده رو ازش میبرم ورزش ، کارای عقب مونده ،...
-
شباهت
یکشنبه 22 شهریور 1394 10:51
دوسش دارم ، چشماش، نگاهش منو یاد برادرم میندازه ، گاهی وقتادوست داشتنا اینطوریاست
-
آجیل
پنجشنبه 19 شهریور 1394 11:40
- مردم اعصاب ندارن نزدیک چراغ قرمز میشدیم ماشین پشتی هی بوق میزد چراغ میداد که سریعتر برو ، اخه سریعتر کجا بریم وقتی چراغ قرمزه ؟ قیژ با عصبانیت و چند تا بوق که بار معنایش فحش بود اومد کنارمون سرشو اورد بیرون و اینبار با زبان شیرین فارسی چند تا بد بیراه که بدترشو احتمالا بلد نبود نثارمون کرد یه مشت اجیل تعارفشو کردم و...
-
دعا
سهشنبه 17 شهریور 1394 19:11
- بعضی ها چقدر قشنگ دعا میکنن ، خانومی که کنارم ایستاده بود زیر لب اهسته دعا میکرد و منم میگفتم آمین - بازارچه نیکوکاری امسال پر رونق تر بود از نظر جمعیت و کم رونقتر بود از نظر خیرین ، جمعیت زیادی اومده بود همه برای برنامه های نمایشی سر نشستن رو صندلیها و جا گرفتن دعوا داشتن اما بعد از تمام شدن برنامه ها وقتی نوبت...
-
اینروزا
پنجشنبه 12 شهریور 1394 08:58
-اینروزا هر کسی منو میبینه میگه حالا دیگه عروس دار شدی ما رو تحویل نمیگیری ، منکه تغییری در ارتباطاتت و رفتار خودم نمیبینم و نمیدونم اصلا عروس دار شدن چه ربطی به تحویل نگرفتن بقیه داره اما از اونجایی که خیلی ها این حرف میزنن به شک افتادم خب حتما یه ربطی داره - از دیدن ناله و اشکش ته دلم و پس پنهان مغزم یه نقطه روشن شد...
-
پس چرا اینهمه دلها تنهاس
سهشنبه 10 شهریور 1394 11:37
خشکسالی و الودگی هوا از بین رفتن جنگلها ، اسیر شدن ادما در قوطی کبریتایی به اسم خونه دیدن هر روزه سنگ و سیمان به جای درخت و شنیدن بوقهای ممتد به جای شنیدن اواز پرندگان ، اسیر سیلاب بی بند و باری و فساد شدن و فساد اداری و اجتماعی بالا رفتن سن و مشکل شدن ازدواج بالا رفتن امار طلاق ، سرطان انواع و اقسام بیماری عجیب و...
-
ایستگاه استجابت دعا
شنبه 7 شهریور 1394 16:54
گاهی برای لحظه ای کوتاه پرده ها کنار میره ، اتصال برقرار میشه دنیا در چشمم تغییر میکنه ، خلوت شیرینی بین بنده و خالق رخ میده در همچین مواقعی فقط میتونم بگم خداوندا خیلی بزرگی
-
کتک زدن یعنی چی ؟
چهارشنبه 4 شهریور 1394 17:07
کتک زدن یعنی چی ؟ عمل نفرت انگیزی یه ، وقتی حتی سنجاقکها به این زیبایی و بدون جنگ و دعوا در اسمان پرواز میکنن و از زندگی یک روزه شون لذت میبرن چه معنی داره که مردی تا بالکن مشرف به کوچه همسرش و دنبال کنه و اونو مظلوم و بی پناه گوشه بالکن نیم متری گیر بندازه و حالا نزن کی بزن در حالیکه صدای بچه کوچولوش از توی خونه میاد...