شب اول

بریم ادامه مطلب

 یکی از خصوصیات خانوما انجام دادن شونصد کار همزمانه ، همینطور که صلوات های نذر کرده عقب افتادم رو با تسبیح سبز تو دل بروم میفرستادم  نگام به صفحه تلگرام قسمت اشپزیش بود چند تا غذای خوشمزه بهم نشون داد هنوز مجلس شروع نشده بود بعد من شروع کردم به انتقال تجربیاتی که بنظرخودم مفید بود و به دردش میخورد در حالکیه کاملا مطمئن بودم گوش میده ولی بهش عمل نمیکنه همونطور که خودم چهار سال قبل گوش کردم و جدی نگرفتم منتها نمیدونم چرا ادم دچار حس مسئولیت انتقال تجربیاتش به بقیه میشه و بعد از گفتن احساس خوبی بهش دست میده انگار وظیفه انسانیشو تمام و کمال انجام داده ، سخنران شروع به صحبت کرد اول کمی در مورد اینکه با دانشجوها بوده (یعنی جوونه و حرف جوونا رو میفهمه ) حرف زد و بعد .... در مورد لعنت کردن گفت اینکه گناه بزرگیه وقتی یه نفر ماشینشو دم در خونتون پارک میکنه و شما میگین خدا پدر و مادرت رو لعنت کنه یا نصف شب وقتی در خواب ناز هستین با صدای بوق وحشتناک جمعی که در حال کشوندن ، اوه ببخشین در حال عروس کشوندن ای بابا اینم همون شد خلاصه در حال رسوندن عروس به منزل خودش هستن از خواب میپرین و میگین ای لعنت بر پدر و مادر اون کسیکه بوق میزنه تمام اینا گناه محسوب میشه و باید توبه کنین و من با مراجعه به خاطرات قبلیم و چند بار لعنت فرستادن به همین ادما بلافاصله توبه کردم امید که مورد قبول پروردگار مهربان قرار بگیره، و دوباره صلواتام رو فرستادم چراغا خاموش شد و نوحه خوان  طبق روال ثابت نوحه خوانی اول اهسته شروع به گفتن داستان کربلا کرد و بعد صداش کم کم بالا رفت و هی کشت و کشت و کشت و در اخر برا جزوندن و سوزوندن دل مردم به علی اصغر متوسل شد ، جالب اینکه هیچ تغییر و ایده تازه ای هم در این زمینه بکار نمیبرن ، گوش دادن به نوحه رو دوست دارم ولی نه از این نوعش ، وقتی به این قسمت مجلس رسیدیم همش خدا خدا میکردم که زودتر تموم شه و بریم خونه معده ام حسابی درد گرفته بود