چطور میشه هم بشدت نیاز به گلاب به رویت داشت و هم پای سیستم نشست و پست جدید نوشت اصلا از چی گفت و از چی نگقت از خوابهای طولانی و پریشان که تو رو با خودش به هر جایی میبره به جاهای قدیمی به خونه ها و مکانهای عجیب و غریب در اینده که در عمرت ندیدی از گفتگو با ادمهای مختلف دوست اشنا غریبه حتی جر و بحث کردن با همسرت وقتی زمان و مدت خواب ادم زیاد بشه این چیزا رو هم داره همیشه عالم خواب و رویا برام جالب بود دوست داشتم بدونم در پس این رویاها چه واقعیتی خونه کرده در نوجوانی اکثر خوابام تعبیر میشد اما بعد با بالا رفتن سن کم کم محو شد حتی مدتی اصلا خواب نمیدیدم ،گاهی رفتگان به خوابم میان هیچوقت نزدیک نیستن همیشه از فاصله ای مبهم بهم نگاه میکنن یا چند کلمه حرف میزنن اما هرگز هرگز خواب برادرم رو که در کودکی از دست دادم ندیدم دلتنگش میشم قبل از رفتنش چند تا خاطره به یاد موندنی و خوش برام گذاشت هنوز گیتاری که خودش ساخته بود و برامون میزد یادمه گریه های مادرم و چهره درهم پدرم ، زمان زیادی برد تا تونستیم با غم از دست دادنش کنار بیایم مامان هر سال عید که پرده ها رو میزد اهسته اشک میریخت میدونم یاد برادرم بود که همیشه پرده ها رو براش میزد
چطور میشه گلاب به رویت داشت و اینقدر حرفهای گنده گنده زد
مگه می شه؟
مگه داریم؟ :))
همینو بگو
چطوری میشه واقعن ؟؟!!!!
شک نکن همه مون تجربه اش کردیم
بعضی از خاطره ها عجیب به روزمره های آدم گره خورده.
روح برادرت شاد شکیبا جان.من هم دو برادرم را از دست دادم.فوت دومی دوسال قبل بود که بد جوری پریشانم کرده.گاهی همه رفتگان فامیل را خواب میبینم.مادرم را بیش از همه
خیلی متاسف شدم خدا رحمت کنه برادرات و روحشون شاد
سلام
خیلی وقته دلم میخواد یکی از رفتگان و تو خواب ببینم...
اما نمیشه
سلام
چه بده که دلت بخواد ببینیشون اما به خوابت نیان
انشاالله به خوابتون میاد
خدا برادرتان رو بیامرزه
ممنون خدا همه رفتگان رو رحمت کنه
راستی
بالاخره رفتی گلاب به رویت یا هنوزززززم ؟؟؟
بالاخره که رفتم آخه اشغال بود ، خدایی دستشویی هم نعمت بزرگیه
روح برادرت شاد و یادشون گرامی شکیبا جان
من از وقتی مادرم فوت شده خیلی خوابش رو میبینم
و باورت میشه حتی تو خوابهام هم کمکم میکنه ؟
یه بار مریض شده بودم مردد بودم که بین دو تا دکتر کدوم یکی رو انتخاب کنم .. شنیده بودم یکیشون خیلی دست به تیغه ! یعنی تا مریض میرفت پیشش میگفت برو بخواب واسه جراحی !! اما پزشک خوبی هم بود در عین حال ..
خلاصه خیلی دودل و مردد بودم و انتخاب برام مشکل بود ..
شب که خوابیدم خواب دیدم مادرم با یه چادر گلدار جلوی مطب یکی از اون دکترها قدم میزنه و منتظره من از مطب بیام بیرون !! باورت میشه شکیبا ؟
صبح که بیدار شدم دیگه کاملا مطمئن بودم میخوام چیکار کنم ...
مادرم کمکم کرده بود
رفتم پیش همون دکتره و خدا رو شکر با دارو مشکلم برطرف شد ...
روح مادر عزیزت شاد نگین جان خدا رحمتشون کنه میگن مرده ها اگاه هستن و همیشه به یاد زنده ها
چه خوب که مشکلت با دارو رفع شد
سلام
خدا برادرتون رو رحمت کنه. می خواستم برای پست نظر بنویسم ولی همین که به اون جمله که درباره براتون نوشته بودیم رسیدم دلم بارونی شد. روحشون شاد.
سلام
دلتون همیشه افتابی
متشکرم خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه