شب سوم

 سلام 

در راه بودیم و باران به شیشه میزد ، بعضی خوشحالی ها جای ثابتی دارن درست ته دل ادم و نتیجه شون میشه یه لبخند کوچیک گوشه لب ، به صاحب مجلس گفتم هر کمکی از دستم بر بیاد در خدمتم بگین تا انجام بدم تشکر کرد ... سخنرانی در مورد فرق نذاشتن پدر و مادرها بین بچه هاشون بود ، که اگه بچه خوب و اهل سر به راهی داشتین و یه بچه نا اهل اولی رو زیادی تحویل نگیرین و دومی رو بخاطر بد بودنش پس نزنین ، هوای هر دو رو داشته باشین و بهشون محبت کنین حتی به دومی بیشتر ، شاید همونی که بنظر نا اهل میاد یا اونطوری که شما میخواین اهل دین و ایمون نیست روزی بهتر از هر کسی بشه نقش شما این وسط خیلی مهمه و اما سخنران دوم در مورد حجاب و اهمیتش کلی حرف زد ایات رو خوند و توضیح داد این سئوال در مغزم میپیچید که مسلمون تو این مجلس که همه محجبه هستن و حجاب و قبول دارن اخه دو ساعت این حرفا میزنی که چی ، راست میگن ذهنها به هم ارتباط دارن انگار صدای معزمو شنید گفت : اینو میگم که به بقیه مثلا اگر دانشجو هستین به همکلاسی ها یا همکارها یا اشنایان و اقوامی که حجاب و قبول ندارن بگین ، در ذهنم در جوابش گفتم : مسلمون  همه این حرفا و دلایل رو میدونن اما قبول نداشتن حجاب و عمل نکردن بهش هزاران علت و دلیل داره ، آقا جان برادر من زورکی نمیشه زنی رو مجبور به داشتن حجاب کرد اینو از روز اول بعد از انقلاب باید میفهمیدید

یادمه یه روز یکی از بچه در حالیکه به شدت ترسیده بود و گریه میکرد اومد کلاس زبان یه گوشه بردیمش تا ارومش کنیم سرو وضعش اشفته بود پرسیدیم چی شده گفت با دوستم می اومدم تو کوچه کمیته جلومونو گرفته و از روسریمون ایراد گرفته گفته باید مقنعه یا چادر داشته باشین ظاهرا برخوردشون خیلی بد بوده ، این دختر امروز زنی همسن و سال منه با یه خاطره بد از حجاب این زن الان حتما دختر  ، پسر داره ، این زن قطعا از حجاب متنفره و این تنفر رو به نسل بعد خودشم منتقل کرده 

چطور میشه باهاش در مورد حجاب و خوب بودن حجاب حرف زد ، چطور میشه این خاطره بد رو از ذهنش پاک کرد در حالیکه دختر خوب و محجوبی بود

حجاب خوبه ، من قبولش دارم ، باعث ارامش در جامعه میشه ، اما هزاران اما در ترویجش  وجود داره ،بنظزم بهتره  هر زنی خودش به این نتیجه و احساس برسه