زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

عناوین یادداشت‌ها

  • عقده چهارشنبه 23 تیر 1395 11:10
    گمان میکردم فقط کسانیکه در زندگی دچار کمبودن دچار انواع و اقسام عقده ها میشن و بقیه باید تاوان عقده گشای اونا رو پس بدن ، الان متوجه شدم حتی ادمایی که هیچ کمبودی در زندگی ندارن هم دچار عقده میشن تنها کسانی احساس ارامش در زندگی دارن با تموم داشته ها و نداشته هاشون ، که بیشتر با خدا دوست باشن و عشق به خدا در زندگیشون پر...
  • عکس العمل سه‌شنبه 22 تیر 1395 12:39
    عکس العمل شما بعد ا ز دیدن دختر جوانی که در حال در اوردن سوسک از دهانشه چی میتونه باشه ؟ اونم کی ؟شب قدر کجا ؟ تو دستشویی روبروی ایینه وقتی تو از گلاب به رویت اومدی بیرون و میخوای وضو بگیری به جان همه گیمون کپ کرده بودم دختره دستپاچه شد و سوسک و آورد طرف من و با التماس میگفت پلاستیکیه و هی حرفشو تکرار میکرد از دست...
  • اسب جنگی شنبه 19 تیر 1395 15:22
    سلام عیدتون مبارک ، طاعاتتون قبول درگاه حق روزا و شبهای خوبی بود ، خیلی دعا کردیم و بخدا نزدیک شدیم امیدوارم این حسهای خوب همچنان تا سال بعد برامون باقی بمونه فیلم اسب جنگی رو دیدین ؟ فیلم خوبیه ، هم زشتیهای جنگ و به نمایش میزاره و هم زیبایهایی که در جنگ بوجود میاد ، بنظرم جالبترین قسمتش زمانیه که اسب در سیم خاردارها...
  • سفره های ساده پنج‌شنبه 10 تیر 1395 17:03
    امسال ماه رمضان سعی کردیم مهمان سفره های ساده باشیم و از تجملات دوری کنیم ، گرچه بعضی اقوام زیر بار نرفتن و اینو نوعی کسر شان میدونستن ولی تعدادی هم پذیرفتن و چه افطارهای باصفا و خوشی برامون ساخته شد ، امیدوارم سفره های ساده و دور هم بودنهای خانوادگی و لذت بردن از با هم بودن دوباره به فرهنگ ما برگرده ، یادمه اوایل...
  • شادونه شنبه 5 تیر 1395 16:35
    شادونه رو دوست دارم بخاطر شلوغ کردناش ، شر بودنش اینکه کینه ای نیست گاز میگیره در میره دنبالش میکنم سر به سر هم میزاریم دو ثانیه بعد یادش میره دوباره میاد رو شونه ام مینشینه و خودشو لوس میکنه ، دوسش دارم چون اهل غیبت کردن و زیر اب زدن و بدگویی کردن از این و اون نیست ، یا اگرم هست من زبونشو نمیفهمم اما نه نیست دلش صاف...
  • امشب جمعه 4 تیر 1395 17:28
    دیشب در خواب یه پست بسیار عالی و طولانی نوشتم امروز هر چی فکر کردم چی بود یادم نیومد فقط میدونم موضوعش خیلی عالی بود امشب شب خوبیه ، شب نزول قرآن ، التماس دعا دارم برای همدیگه دعا کنیم به یادتون هستم
  • گدا چهارشنبه 26 خرداد 1395 14:01
    قبول دارین گدا بودن ربطی به ثروت ادما نداره ؟ همنشینی با این آدمای پولدار ولی گدا خسته ام میکنه مخصوصا وقتی قراره مخشونو برای کمک به یه بنده خدای محتاجی بزنی ، هزار تا سئوال میپرسن که ایا مطمئنی محتاجه ؟ ایا خوب میشناسیش ؟ ایا کس دیگه ای نیست بهش کمک کنه / آیا ......... بالاخره دست میکنن تو جیبشون و دلت به تاپ تاپ می...
  • تاریکی یکشنبه 23 خرداد 1395 10:48
    وسط راه پله بودم که برق خاموش شد ، تاریکی محض ، هیچ جا رو نمیدیدم دستم در هوا چرخید شاید بتونم نرده رو پیدا کنم بعد از چند بار خطا بالاخره گرفتمش حالا نوبت پام بود اهسته بردم جلو و چپ و راست تا تونستم از پا گرد رد بشم و به همین شکل اهسته پله ها رو طی کردم اولش خیلی سخت بود ولی بعد بهتر شد ، هنوز همه جا تاریک بود یاد...
  • گرما چهارشنبه 19 خرداد 1395 10:58
    گرما کلافه ام میکنه ، گرمای امسال با همه سالها فرق داره عین چسب داغ به بدنت میچسبه ، شاید من اینطوری شدم و گرما همون گرمای سالهای قبله
  • ماه خدا یکشنبه 16 خرداد 1395 09:11
    اول دست و جیغ و هورا برای برد غرور افرین تیم والیبالمون دستشون درد نکنه نه صرفا بخاطر بردشون بلکه بخاطر زحماتی که کشیدن و نا امید نشدن مرحباااااااااااااا ماه رمضان و مهمانی خدا در پیشه برای خانواده ما که ماه خوبیه پر از خیر و برکت اتفاقای خوبی در این ماه برامون افتاده و حاجتهامون براورده شده ، امیدوارم ماه پر خیر...
  • سلامی دوباره سه‌شنبه 11 خرداد 1395 10:00
    سلام به نازنین دوستان وبی دلم برای اینجا و همه دوستان خوبم تنگ شده تقریبا یه ماهی میشه که ننوشتم وقتی ادم مسئولیت یا وظیفه ای رو با عشق و علاقه انجام میده و نتیجه هم عالی از اب در میاد نور علا نور میشه ، حس خوبی به آدم دست میده هر چی به خدا نزدیکتر میشم زندگی شیرینتر میشه روزهای گرم و افتابی ادمو کلافه میکنه اما باید...
  • هوس شنبه 11 اردیبهشت 1395 11:16
    دیروز یه مستند دیدم با افرادی که تصادف کرده بودن و یه کوچولو به اون دنیا سفر کرده و برگشته بودن مصاحبه میکردن اونام تجربیاتشونو میگفتن خیلی جالب بود نکته مشترک بینشون اینکه اتفاق خوبیه و احساس راحتی و ارامش به ادم دست میده دیگه از رنج و درد و استرس خبری نیست و اینفدر که بازماندگان احساس ناراحتی و تاسف دارن خود طرف...
  • پدر یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 10:06
    کار دنیا همینه هیچوقت همه چی جفت و جور نمیشه در اوج خوشبختی احساس کمبود بهت دست میده وقتی میبینی عزیزترین ادم زندگیت در عروسی عزیزترین آدم زندگیت نیست ، حتی دلداری دادن اقوام هم آرومت نمیکنه اینکه خودش نیست اما روحش هست و در شادی شما شریکه ... ایکاش بودی
  • روزتون مبارک چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 09:42
    روز بزرگ و بسیار مبارکی در پیش داریم روز تولد اما علی علیه السلام ، روز پدر همسر و پدر خوب بودن کار ساده ای نیست ، مرد باید مرد باشه که بتونه یه خانواده رو بخوبی اداره کنه و به سلامت از سختیهای دوران عبور بده وظیفه سنگینی روی دوشش گذاشته شده و خدا رو شکر اکثر مردان ایران زمین بخوبی از عهده این وظیفه براومدن و برمیان...
  • هر چی پنج‌شنبه 26 فروردین 1395 11:06
    هر چی زیاد بشه ارزش و زیبائیش کم میشه ، مثلا لباسهای شب پر از نگین و تور کاری شده که ول ول میزنه اولش خیلی جذاب بود اما الان دل ادمو میزنه یا دخترکان زیبا روی فشن یا غذاها و میزهایی با تزیین رنگارنگ و زیبا انواع و اقسام ظروف و وسایل لوکس ..... اما اما طبیعت ، جنگل ، سبزه زار ، دریا اسمان با تکه ابرهای قلبی شکل هرگز...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 21 فروردین 1395 19:35
    اول عذر خواهی میکنم بابت دیر سرزدن یا نزدن به دوستان اینروزا سرم خیلی شلوغه یعنی فکرم خیلی مشغوله ، قول دو غبضه میدم که جبران کنم با وجود علاقه به گل و گیاه اما هیچ گلدونی بجز یکی دوتا جون سختش در خونه ما دوام نمیاره نمیدونم علتش چیه شاید دوست داشتنم کافی نیست یا فقط دوستشون دارم و به قدر لازم بهشون رسیدگی و توجه...
  • 95 سه‌شنبه 17 فروردین 1395 11:00
    گذاشتن اولین پست سال 95 کار ساده ای نیست ، آدم دلش میخواد بهترین پست باشه ، دوست داره از سال گذشته شکستها و موفقیتهاش بگه یا شاید بهتر باشه گذشته رو به گذشته بسپاره و چشم به راه فرداهای بهتر باشه در اینکه تجربیات گذشته خیلی بدرد امروز میخوره شکی نیست ، سال 95 مصادف شده با اولین سال نیم قرن دوم زندگیم ، امیدوارم شما هم...
  • به امید خدا میریم به استقبال 95 شنبه 29 اسفند 1394 08:38
    این پست هول هولکی نوشته میشه از این بابت شرمنده چون خیلی کار دارم ما امسال شدیم دقیقه نودی با تمام وجودم دعا میکنم سال 95 برای همه سال خوب و پر برکت و خوشبختی و سلامتی باشه یه توصیه به اقایون گرچه خودتون حتما رعایت میکنین ، اونم عیدی دادن مخصوصا به بچه ها حالا به میانسالها هم عیدی بدین جای دوری نمیره و یه توصیه به...
  • آخر سال چهارشنبه 26 اسفند 1394 19:46
    - یادش بخیر سالهایی که شاغل بودم وقتی به روزای پایانی سال میرسیدیم شور و هیجان عجیبی داشتم ، 13 روز تعطیلی برام رویای زیبایی بود ، چقدر کل کل میکردیم و چشم میکشیدیم که زودتر تعطیلمون کنن تا به کارهای عقب افتاده مون برسیم ، افسوس که در محیطهای کار وضعیت خانوما مخصوصا متاهلها درک نمیشه ، یا شاید محل کار ما اینطوری بود ،...
  • مرد دوشنبه 24 اسفند 1394 07:32
    مرد تا زن نگیره مرد نمیشه (قصد جسارت به اقایون و ندارم اما واقعا حقیقتیه) پسرم از وقتی ازدواج کرده بیشتر و بهتر قدر زندگی رو میدونه قبل از ازدواج حسابی ولخرجی میکرد ، گاهی به خودم میگفتم خیلی بی عقله بی عقل نبود مسئولیت رو دوشش حس نمیکرد بعد از ازدواج حالا که مسئولیت یه زندگی رو دوشش افتاده قدر پولاشو میدونه درست و با...
  • زباله سه‌شنبه 18 اسفند 1394 11:47
    یکی از کارهای خوبی که در سال 94 انجام دادم و جدی گرفتم تفکیک زباله تر از خشک بود ، خدایی مسئله مهمیه یه روز در هفته برای جمع اوری زباله های خشک میان و در ازای گرفتن زباله نمک یا چند تا کیسه زباله میدن ، از اونجایی که در اون روز و ساعت منزل نیستم زباله رو دم در میزاشتم و میرفتم اولین بار با کمال تعجب دیدم زباله ها رو...
  • دسته گل یکشنبه 16 اسفند 1394 08:35
    میخوام یکی از دسته گلهایی که در بچگی به اب دادم براتون تعریف کنم ، چطوره تبدیلش کنیم به یه بازی قبل از عید ، بنظرم الان بین تمام دوندگیهای قبل از عید و خونه تکانی و کارهای جدی یه بازی میچسبه و خستگی رو از تنمون در میکنه ، دوست داشتین شرکت کنین برنده و بازنده هم نداریم جونم براتون بگه از وقتی من دختر بچه بودم گوگوش...
  • عذاب اعظم پنج‌شنبه 13 اسفند 1394 17:14
    نمیدونم چرا تازگی اینقدر حمام رفتن برام سخت شده تازه خوبه کل زمانی که میبره یه ربع هم نمیشه ، یاد بچگیام افتادم چه حمومایی میرفتیم ، عذاب اعظم بود برامون آخ آخ مامانم با اب داغ قرارداد طولانی مدت بسته بود ای آب جوشی بود که روی ما میریخت و بعد از شونصد بار شستن تازه باید انگشتشو میکشید روی موهامون اگر صدای قریچ قوروچ...
  • بخشش گاز سه‌شنبه 11 اسفند 1394 09:44
    میگن گذشت از بزرگانه ، راست میگن هر چی قلب ادما بزرگتر باشه قدرت بخششونم بیشتره و هستن جوونایی که قلب بزرگی دارن و ذهن روشن و قدرت بخشش بالا ، البته هر چی سن ادما بالاتر میره بیشتر به بی ارزش بودن دنیا و فانی بودنش پی میبرن در نتیجه راحتر میتونن ببخشن پس منم از سر تقصیرات شادونه و گازهای ناجوانمردانه اش میگذرم خدا به...
  • مسیر سبز یکشنبه 9 اسفند 1394 08:27
    دلم سفر میخواد ، یه سفر طولانی ، دلم جاده میخواد ، یه مسیر سبز ، دلم ترانه میخواد ، صدای موجهای دریا اما درگیریم ، یه درگیری دلنشین
  • قسم به خدای احد و واحد چهارشنبه 5 اسفند 1394 14:44
    خانم دایی ام اعتقادی به خدا پیغمبر و دین نداره و همیشه این مسئله رو عنوان میکنه مذهبی ها رو گاهی دست میندازه از جمله منو و سر به سر میزاره اما جالب قضیه اینجاس که هر وقت میخواد حرفی بزنه و روی حرفش تاکید کنه قسم میخوره که به خدای احد و واحد چنین و چنان و یا به ابوالفضل قسم ....، ما اخرش نفهمیدیم بالاخره خدا رو قبول...
  • تا حالا سه‌شنبه 4 اسفند 1394 10:55
    تا حالا براتون پیش اومده شما ناله کنین و یه نفر ازتون تعریف کنه و بهتون دلداری بده ، مثلا بگین چه شکسته شدم و طرف بگه نه بابا خیلی خوب موندی و شما بگی اره همین چند وقت قبل یه بنده خدایی باور ش نمیشد من عروس دارم تعجب کرده بود بود میگفت اصلا به شما نمیاد و بعد چهره طرف در هم بره و با اخم بگه نه دیگه اونم اغراق کرده...
  • خوشبختی دوشنبه 3 اسفند 1394 11:08
    همینطور که کلنگ میزنه اواز میخونه و برای خودش خوشه ، جوون با مزه ایه یه کارگر روز مزد ساده که از جوونیش با همین شرایطی که داره لذت میبره خوش خنده و خوش اخلاقه ، با وجودیکه ماشین و خونه و شغل ثابت و خانواده پولدار نداره اما خوشبخته چون قدر زندگی و زنده بودن و میدونه ، میدونه روزی که رفت دیگه برنمیگرده میدونه همینقدر که...
  • این احساس منه پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 19:26
    رفتن و زندگی کردن در خارج یکی از آرزوهای بزرگ پسرخاله ام بود امکانش براش فراهم نشد و این ارزو رو گذاشت برای بچه هاش دخترش زود ازدواج کرد و علاقه ای به خارج رفتن و ادامه تحصیل نداشت ، تا اینکه بالاخره پسرش ارزوی پدر و براورده کرد و برای ادامه تحصیل و کار و زندگی رفته خارج ، هرگز نتونستم درکش کنم اینکه چرا اینقدر زندگی...
  • خانواده سه‌شنبه 27 بهمن 1394 16:36
    مادرم معتقده بهترین غذاها باید برای خانواده پخته بشه ، بهترین لباسها رو در منزل و برای خانواده پوشید ، بهترین ملحفه و رختخواب باید برای اهل منزل استفاده بشه در منزل مادری ما اشیا یا غذا یا چیز خاصی برای مهمان نداشتیم همه اعضای خانواده مهم بودن مهمتر از هر مهمانی ، البته از مهمان هم خوب پذیرایی میشد ولی مادرم بیش از حد...