زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

این احساس منه

رفتن و زندگی کردن در خارج یکی از آرزوهای بزرگ پسرخاله ام بود امکانش براش فراهم نشد و این ارزو  رو گذاشت برای بچه هاش دخترش زود ازدواج کرد و علاقه ای به خارج رفتن و ادامه تحصیل نداشت ، تا اینکه بالاخره پسرش ارزوی پدر و براورده کرد و برای ادامه تحصیل و کار و زندگی رفته خارج ، هرگز نتونستم درکش کنم اینکه چرا اینقدر زندگی و مقیم شدن در کشوری بیگانه براش جذابه ، دوبار در زندگیم فرصت رفتن به خارج و مقیم شدن پیش اومده ولی  رد کردم ، دوست دارم برم و کشورهای مختلف فرهنگ و اداب و رسوم مختلف و جاهای دیدنی دنیا رو ببینم ولی دلم نمیخواد خارج از ایران زندگی کنم ، اینجا رو با همه کم و کاستیهاش با دود و ترافیکش با ادمایی که مدام بوق میزنن و اعصاب خورد میکنن یا همسایه بی ملاحظه ای که نصف شب ساز زدنش میگیره با گرونی و  دولا پهنا حساب کردن اجناس کاسباش و گرفتاری و بالا پایین رفتن کارهای اداریش حتی کثیف شدن و ریختن لیوانهای یه بار مصرف بعد از عزاداریها یا اعیاد مذهبیش و ...... دوست دارم اینجا وطن و خونه منه هر چند کامل و بی عیب و نقص نباشه من اینجا صاحب خونه ام نه یه مهمان ، این احساس منه

خانواده

مادرم معتقده بهترین غذاها  باید برای خانواده پخته بشه  ، بهترین لباسها رو در منزل و برای خانواده پوشید ، بهترین ملحفه و رختخواب باید برای اهل منزل استفاده بشه 

در منزل مادری ما اشیا یا غذا یا چیز خاصی برای مهمان نداشتیم همه اعضای خانواده مهم بودن مهمتر از هر مهمانی  ، البته از مهمان هم خوب پذیرایی میشد ولی مادرم بیش از حد به خانواده و راحتی و اسایش اهل منزل اهمیت میداد




شصت

از صبح مدام به انگشت شصتم نگاه میکنم البته نه اینکه خیال کنین خیلی بیکارم و از فرط بیکاری واسه خودم سرگرمی دست و پا کردم

 تا حالا انگشت شصتمو اینطوری ندیده بودم اولین باره که به علت شکستن ناخنم از بیخ و بن ، شصتم کلا ناخن نداره و برای منی که همیشه ناخنامو نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه میکنم جالب و هم غم انگیزه ، آخه شصت انگشت بسیار مهمیه وقتی ناخنم از ته گرفته باشه هیچکاری نمیتونم باهاش انجام بدم

ازصبح هی نگاش میکنم شاید ناخنم زودتر بلند بشه

مود بخ

خانواده ای که مهمونشون بودیم مدام این کلمه رو بکار میبردن ، مونده بودم " مود بخ " چیه کجاست خوردنیه پوشیدنیه تا بالاخره فهمیدم به اشپزخونه میگن مود بخ

بعدها در مورد این کلمه عجیب و غریب و اینکه از کجا اومده فکر کردم و کاشف به عمل اومد  کلمه مطبخ بوده که در طول ایام و سالها  بیچاره تبدیل به مودبخ شده

یا کلمه "وخی" به صورت مختصر و "وخیز" بصورت کاملترش که در اصل کلمه برخیز بوده که با این روز افتاده 

احتمالا این بلا و تغییرات سر خیلی چیزها اومده حتی سر تاریخ

سلام

سلام ظهر عزیزان وبی بخیر و سلامتی و خوشی

هواافتابی و ملس ، سوپ جا افتاده و خاموش شده ، مرغ در حال پخت با شعله کم و برنج خیس شده تا یه ساعت دیگه که پخته بشه ، زندگی جریان داره ، خدا رو شکر که تا اینجای راه رو با همسرم اومدیم و در کنار هم موندیم ، همیشه دعا میکنم  من زودتراز همسرم غزل خداحافظی رو بخونم و در جوار رحمت الهی اروم بگیرم دلم میخواد با دستهای همسرم به خاک سپرده بشم و همیشه حتی به خودشم گفتم بعد از برگزاری چهلمم دیگه صبر جایز نیست من منتظرتم سریع میای اونور که طاقت دوریت و ندارم

دوستان عزیزاز دلداری دادن و اینکه هنوز یک گل از هزار گل ما نشکفته و اینطور کامنتا لطفا خودداری کنید حالا ما یه چیزی گفتیم دلیل نمیشه دنبال عزرائیل فرستاده باشیم