زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

دست بر شانه

برای دقایقی شدم لوکوموتیو یه قطار انسانی درون اب ، پشت سرم یه عده دست به شونه هم صف کشیده بودن و من سرگروه ، مسابقه با صوت که نه با جیغ مربی شروع شد به سمت عقب کشیده شدم بعد از رسیدن به انتها حالا نوبت من بود که به سمت جلو حرکت کنم و آدمای دست بر شانه رو به اول خط برسونم سرگروه بغلی درشت و قوی هیکل بود برعکس من که اندامی میانه دارم ، فرصت برای جا زدن نبود با دست و پا و جیغ و خلاصه هر وسیله ممکن اب و میشکافتم و گروهمو به جلو میکشیدم الحق اونام خیلی تلاش کردن بین 6 گروه دوم شدیم ، با سرگروه درشت هیکل که اول شده بود دست دادم خدایی خیلی هیکلش گنده بود

ختم به خیر

هرگز نمیشه در مورد ادما قضاوت کرد ،  البته معنیش این نیست نسبت به رفتارهای خوب یا بد همدیگه بی تفاوت باشیم اما قضاوت کردن کار ما نیست

خدا آخر و عاقبت همه رو ختم به خیر کنه ، بنظر ادم خوبی نمی اومد ، یعنی وجه خوبی در بین مردم نداشت ، روز خاکسپاریش وقتی یه گروه بچه با لباسهای سیاه و گلهای سفید اومدن تازه همه فهمیدن که از خیرین  بوده

چشمهای افتاده

بعد از اینکه به حرفام گوش داد شروع به نوشتن کرد ، گوشش به من بود و اما حواسش به تی وی و فوتبال ، قیافه جالبی داره با چشمهای افتاده ، میگم چشمهای افتاده چون قادر  نیستم حالت چشمهاشو توضیح بدم ، گفت شما افسردگی و اظطراب داری ، حرفش متعجبم کرد ، اوا کدوم افسردگی حال من خوب خوبه شاد و پر انرژی هستم ، گمونم وقتی چکش معروف پزشکا رو به پام زد و پام دومتر پرید بالا به این نتیجه رسید ، القصه از اونجایی که شکیبا بچه حرف گوش کنی بوده و هست و از طرفی پرداخت ویزیت های خدا تومنی باعث میشه اگه زهر حلال هم به آدم بدن بزور بخوره پس فلوکستین و زدیم بر بدن و چشمتون روز بد نبینه  ، چنان از این رو به آن رو شدیم که نگووووووووووووو

تازه فهمیدم حالم بد بوده و خودم خبر نداشتم ، راحت شدم خیلی راحت ، پس افسردگی که میگن اینه

بعضی وقتا اینطوریاست آدم حالش خوب نیست خودش خبر نداره با رفتن پیش یه ادم کار بلد مشکل حل میشه