هرگز نمیشه در مورد ادما قضاوت کرد ، البته معنیش این نیست نسبت به رفتارهای خوب یا بد همدیگه بی تفاوت باشیم اما قضاوت کردن کار ما نیست
خدا آخر و عاقبت همه رو ختم به خیر کنه ، بنظر ادم خوبی نمی اومد ، یعنی وجه خوبی در بین مردم نداشت ، روز خاکسپاریش وقتی یه گروه بچه با لباسهای سیاه و گلهای سفید اومدن تازه همه فهمیدن که از خیرین بوده
بعد از اینکه به حرفام گوش داد شروع به نوشتن کرد ، گوشش به من بود و اما حواسش به تی وی و فوتبال ، قیافه جالبی داره با چشمهای افتاده ، میگم چشمهای افتاده چون قادر نیستم حالت چشمهاشو توضیح بدم ، گفت شما افسردگی و اظطراب داری ، حرفش متعجبم کرد ، اوا کدوم افسردگی حال من خوب خوبه شاد و پر انرژی هستم ، گمونم وقتی چکش معروف پزشکا رو به پام زد و پام دومتر پرید بالا به این نتیجه رسید ، القصه از اونجایی که شکیبا بچه حرف گوش کنی بوده و هست و از طرفی پرداخت ویزیت های خدا تومنی باعث میشه اگه زهر حلال هم به آدم بدن بزور بخوره پس فلوکستین و زدیم بر بدن و چشمتون روز بد نبینه ، چنان از این رو به آن رو شدیم که نگووووووووووووو
تازه فهمیدم حالم بد بوده و خودم خبر نداشتم ، راحت شدم خیلی راحت ، پس افسردگی که میگن اینه
بعضی وقتا اینطوریاست آدم حالش خوب نیست خودش خبر نداره با رفتن پیش یه ادم کار بلد مشکل حل میشه