برای دقایقی شدم لوکوموتیو یه قطار انسانی درون اب ، پشت سرم یه عده دست به شونه هم صف کشیده بودن و من سرگروه ، مسابقه با صوت که نه با جیغ مربی شروع شد به سمت عقب کشیده شدم بعد از رسیدن به انتها حالا نوبت من بود که به سمت جلو حرکت کنم و آدمای دست بر شانه رو به اول خط برسونم سرگروه بغلی درشت و قوی هیکل بود برعکس من که اندامی میانه دارم ، فرصت برای جا زدن نبود با دست و پا و جیغ و خلاصه هر وسیله ممکن اب و میشکافتم و گروهمو به جلو میکشیدم الحق اونام خیلی تلاش کردن بین 6 گروه دوم شدیم ، با سرگروه درشت هیکل که اول شده بود دست دادم خدایی خیلی هیکلش گنده بود
قوربونه نوکش
حواسم به شادونه هستا
ماه بعد با من بفرستش مسابقات مقدماتی فوتسال
چشم حتما اتفاقا با نوکش توپ بازی میکنه هی میندازه پایین ما باید براش بیاریم بالا
چه باحال
خداقوت خخخخ
ممنون
چه با مزه بوده
یادش بخیر محصل که بودیم وقتی نوزده میگرفتیم میگفتیم نوزده هم داداش بیسته
حالا دوم هم عالیه شکیبا جون
بخصوص که حریف هم خیلی هیکلی بوده
یادمه چه روزایی بود یادش بخیر
خیلی
سلام
خسته نباشی دوست ورزشکارم
تبریک می گم .. ایشاله دفعه بعد گنده رو هم شکست می دی
سلام
ممنون
انشاالله دفعه بعد با شادونه
شنا ؟
بله
سلام شکیبا جان
چه عالی:) خیلی کیف داره این مسابقه ها
همیشه به شادی دوست خوبم
سلام یلدای عزیز
خدا رو شکر حالت بهتره
شاید این بار تبر دست درختان افتاد
کارصیاد به آهوی گریزان افتاد
شاید امروز مرا چیدی و باخود بردی
گذر شاخه ی خشکیده به گلدان افتاد
کوه در دامنه سرد خودش چادر زد
آتش کلبه ی ما یاد زمستان افتاد
قهوه ی فال مرا سربکش امشب، شاید
آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد
تو بهار منی و سهم من از خاطره ات
گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد
آن کبوتر که فرستاده ای آمد، اما
خبر ِ نامه شنید و لب ایوان افتاد
درود همیشه اول باش
شنا رو دوست ندارم
چرا؟ خوبه که
دومم خوبه