یه دنیا کار داشته باشی، تمام خونه زندگیت درهم و برهم باشه یه ایل و قبیله شب مهمونت باشن ، راه پله و پیلوت و حیاط زیر گرد خاک باشه دست تنها و یه کوچولو ناخوش احوال هم باشی و بعد بیای نت شروع کنی به نوشتن و پست گذاشتن
خدایی خیلی دل خجسته ای دارم ، مگه نه ؟
خب توجیه ام اینه که کار همیشه هست و در حالیکه زیاد بنظر میرسه اما با خوندن چند تا ورد یکهو همه چی مرتب میشه و میره سر جای خودش (ما خانوما در اینکار استادیم) مهمونی هم بخوبی و خوشی برگزار میشه ، پس اشکالی نداره یه ناخونک به نت و یه سر به دوستان بزنم اینطوری حالم بهتر میشه و انرژی میگیرم
روزه و عباداتتون مقبول درگاه حق باشه ، دم افطار برای منم دعا کنین
ما ایرانیها اخلاقهای بد زیادی داریم کلی هم جوک در موردش ساخیتم و برای هم تعریف میکنیم یا در وبلاگها و سایتها در موردش مطلب مینویسیم حتی در جمعهای دوستانه و خانوادگی در موردش حرف میزنیم ، اینقدر که خودمون باورمون شده سراسر بدی هستیم و هیچ خوبی در ما ایرانیها وجود نداره
اما
اما خوبیهای بسیاری داریم ، خوبیهایی که کمتر در موردش حرف میزنیم
چهار تخت و یک پنجره ، چهار زن که تازه با هم اشنا شدن ، به هم دلداری میدن به حرف همدیگه گوش میکنن هر کدوم به دلیلی در این اتاق بستری شدن وقتی پرستارا برای بردن به اتاق عمل دنبال هر کدومشون میان بقیه با صلوات بدرقه اش میکنن وقتی از اتاق عمل برمیگرده می یان بالای سرش و آهسته میگن حالت خوبه بخیر گذشت اصلا نگران نباش سعی میکنن دلواپسیشون رو پنهان کنن
بنظرم اتاق خصوصی گرفتن در بیمارستان اشتباه محضه مگر در موارد خیلی خاص
همینکه در جمعی باشی با درد مشترک ، حرف بزنی و به حرفاشون گوش کنی کلی خوبه
این بود انشای من در مورد خوب و همدل بودن زنان ایرانی در زمان سختی و بیماری
+ خانومی عزیز نظرت و تایید کردم اما نمایش داده نشد ، متشکرم از حضور و محبتت
زن جوانی با یه لبخند مصنوعی که روی لبهاش خشک شده ، در قاب عکسی در وایبر نشسته ، زیر عکسش دوستی نوشته
...جان خدا رحمتت کنه خیلی زود بود !!!
30 چهل تا کامنت زیر عکس
خدا رحمتش کنه
روحش شاد یادش گرامی
جاش تو بهشته
خدا به خانواده اش صبر بده
و کلی استیکر گریه و افسوس
و ...
با دیدن عکسش اول فاتحه نثار روحش میکنم گمانم بهترین هدیه و سر راهی برای سفر ابدیت میتونه باشه
بعد به مرگ فکر میکنم ، یه نگاه به کوله بارم میندازم نماز و روزه قرض که تا دلت بخواد دارم ، اهل مردم ازاری نبودم و نیستم ، اگه ابی نیاوردم حداقل کوزه ای هم نشکستم ، گاهی دچار غیبت کردن شدم اما اهل غیبت نیستم سرم بکار و زندگی خودمه خوب و بد مردمو به خودشون میسپارم ، عاشق حضرت محمد (ص) هستم گرچه یک صدم رفتارشم نتونم در زندگی روزمره ام داشته باشم اما عشقه دیگه چه میشه کرد احساس قلبیه
ادمیزاد بیشتر دوست داره از خوبیهاش بگه تا بدیهاش البته بخشیش هم بخاطر خجالت و شرمندگیه ، شنیدم بدترین چیز برای ژاپنی ها شرمندگیه حتی گاه باعث میشه دست به خودکشی بزنن ، امیدوارم در روز جزا هیچکس در پیشگاه خدا شرمنده نباشه این خودش از هر جهنم و عذابی بدتره
از خدا حلالیت میطلبم بخاطر بدیهای خواسته و ناخواسته ام ، تقاضای بخشش و عفو دارم از یکتای مهربان
هر کاری میخواستم انجام بدم مامانم پیشقدم میشد از دستم میگرفت و میگفت : تو نمیتونی
کلاس خیاطی رفتم میگفت تو نمیتونی از طرفی به چه دردت میخوره هر چی خواستی حاضری بخر مهم پولشه که هست
و ....
البته اینو از سر مهر و محبت مادرانه میگفت و میخواست راحت باشم ، اما اشتباه بود ، هنوزم این احساس نتونستن در وجودم هست با اینکه بهم ثابت شده توانایی هایی زیادی دارم اما در ضمیر ناخوداگاهم نتونستن ثبت شده
وقتی خودم مادر شدم هر وقت پسرم گفت نمیتونم ، گفتم نمیتونمی وجود نداره تو هر کاری رو که بخوای میتونی انجام بدی ، هنوز خیلی کوچولو بود که کارهای شخصی شو خودش انجام میداد مثل پوشیدن لباس و ... مامانم ناراحت میشد و میگفت مادر خوبی نیستی در حق بچه ات مادری نمیکنی
نمیدونم شاید مادر خوبی نبودم اما بنظر من هر کسی باید متکی به خودش و توانائیهای خودش بار بیاد همیشه دور را دور مراقب پسرم بودم وقتی زمین میخورد دلم میلرزید اما صبر میکردم تا خودش از زمین بلند بشه اگه نمیتونست میرفتم کمکش و ...
ما مادرها تا ابد نیستیم پس نمیتونیم همیشه مراقب بچه هامون باشیم ، این تنها نتونستنی یه که در دنیا وجود داره
برای سر پا موندن اسکلت ، وجودم به کلسیم نیازه و کلسیم محتاج ویتامین دی و ویتامین دی نیاز مند افتاب ، دیگه از خونه های بزرگ با حیاطهای پر دار و درخت و باغچه که دید نداشته باشن تا بتونی راحت بدون پوشش بدوی ، قدم بزنی و تا جائیکه جا داره افتاب بگیری خبری نیست ، منم که مقید به داشتن پوشش پس تنها گردی صورت مبارکم از نعمت سوختن توسط افتاب بهره مند میشه ، یکی از دوستان گفت اگر کف دستت بیست دقیقه در معرض افتاب قرار بگیره کافیه ، کف دست مبارکمو روی میز دقیقا جائیکه یه افتاب کوچولو از پنجره تابیده میگیرم و با دست راستم تایپ میکنم
البته نمیدونم اینو برای تسلای دل من گفت یا واقعیت داره
-------
بلاگ اسکای چر اینطوریه ؟ ، هر قالبی انتخاب میکنم یه قسمتیش لنگ میزنه و کامل وبلاگمو پوشش نمیده