بعد از چندین روز بدو بدو بالاخره ارامش برگشت به خونمون ، هوا ابریه ، دروغ چرا هوای ابری دلگیره ادمو یاد گذشته میندازه یاد خاطرات خوب و بد ، بارون خوبی بارید هوا حسابی مرطوب و دل انگیزه ، دوست داشتم از ماشین پیاده بشم و زیر بارون ساعتها قدم بزنم اما ...در عوض چشمامو بستم و رفتم به دوران دبیرستان یه روز پاییزی بعد از تعطلیل شدن بارون گرفت با دوستام زیر بارون قدم زدیم میخندیدیم سر به سر هم میذاشتیم گاهی بالا میپریدیم و چرخی دور خودمون میزدیم چه لذتی داشت نشستن قطرات بارون رو صورتمون، روسری زهره رو از سرش کشیدم اونم از خدا خواست موهاش دورش ریخت و خیس شد ، خیابان خلوت بود پرنده پر نمیزد انگار برای ما قرق شده بود
دلم براش تنگ شده ، ایکاش میشد بازم یه روز بارونی در یه خیابان خلوت همدیگه رو ببینیم
ای بابا، خب تکرارش کن!
نذار دلت پیر بشه.
دلم که پیر نشده برعکس خیلی جوونه
منتها دلتنگ زهره هستم اونو از کجا پیدا کنم
سلام شکیبا خانم عزیز
راستش بعد از خوندن این خاطره چشامو بستم و شمارو تصور کردم ...
نمیدونم از تصور شما اینقدر لذت بردم یا از یادآوری خاطرات خوش خودم ...
بهرحال ممنون که منو به خاطرات خوش گذشته ام بردی ...
همیشه شاد باشی...
سلام بر شما
از اینکه با یاداوری خاطرات گذشته تون خوش شدن خوشحالم
زهره را میخواد منو نمیخواد
گریه نکن عزیز دلمی
کاششکی اون صمیمیت و بیخیالی دوره دبیرستان برمیگشت.
بارون میخوای پاشو بیا پیش من
بارون و با زهره میخوام
شاید شد. گاهی دنیا خیلی کوچیک میشه.
الهی که بشه
از همین روزایی که توش هستین لذت ببزید چون یه روزم دلتون برایا ین روزا تنگ میشه
قدر الان و میدونم ولی خب گاهی دلتنگی پیش میاد
درود
هوای بارونی و یاد گذشته و قدم زدن با همسفر اگه جور بشه که هوا معتدل می شود خود به خود
سلام
می گم شادونه رو بیارید خونه ما بذارید برید با دوستاتون خوش باشید
دستتون درد نکنه ولی خوشی ما میشه و ناخوشی شما از بس شادونه شیطون شده
گاز میگیره و در میره
سلام
حالا هم بارون مثل اون موقع ها قشنگه .. هیچ چیزی فرق نکرده
اما الان حس شیطنتم گل کرده .. لازمه یادآوری کنم روسری همو نکشید اوضاع تغییر کرده
سلام
البته کودک درونم همچنان فعاله 
بارون که قشنگه اما گمونم من فرق کردم ، سینوزیتم نمیزاره راحت زیر بارون اگه هوا سرد باشه قدم بزنم مگر اینکه شانس بیارم و هوا معتدل باشه
ممنون از تذکرتون
به به شیطنتهای دخترانه خخخخ
کاش می شد
چه شیرین بود این پست
اره بابا من و دو تا از دوستام خیلی شیطون و شلوغ بودیم ، بهمون میگفتن سه تفنگدار
ولی شکیبا جان به نظر من هوای بارونی دلگیر نیست
عاشقانه ست
شایدم اقتضای هیجده سالگیه
ای شیطون

خو دست اقای همسر رو بگیر برین زیر بارون عشقولانه در کنین
چه جالب
منم مدتیه به این فکر میکنم که یه روز صبح برم تو حیاط دبیرستانمون بشینم و به در و دیوار نگاه کنم و خاطرات خوش قدیمی رو زنده کنم.
چند وقت قبل یکی از دوستان سال آخر دبیرستان رو توی خیابون دیدم بحدی ذوق زده شدم که نگو
طوری همدیگه رو بغل کرده بودیم و میبوسیدیم که برای خودمون هم اینهمه اشتیاق باعث تعجب بود!
اخبار تمام دوستام رو ازش گرفتم و جالب بود که اون می گفت هنوز با چندتایی شون در ارتباطه .
یادش بخیر
یادش هزاران بار بخیر
حتما برو بنظرم خیلی خوبه
دبیرستان ما که پسرانه شده و نمیشه برم
چه خوب که همدیگه رو دیدین و از حال بقیه باخبر شدی ، فقط با یکی از دوستای دبیرستانم در ارتباطم و بهترین دوستمم هست
یادش بخیر
منم خیلی دوست دارم برگردم یه روز از روزهای دبیرستانم را تجربه کنم درست با همون حال و هواش..
نه این باران که هر باران دیگر بی تو باران نیست
آره ایکاش میشد