زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)
زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

شب دوم

سلام

بریم به ادامه مطلب

  ادامه مطلب ...

شب اول

بریم ادامه مطلب

 

ادامه مطلب ...

صیغه

نمیدونم چه صیغه ای یه (از اون نوعش نه از اون نوع )که شادونه سر در لب تاپم میشینه و شروع میکنه به نظافت خودش و بعدم کلی با خودش غرغر  میکنه البته این بهترین حالت فضولی نکردنشه که من با این نوع صیغه بسیار موافقم  ، سلیمانم نیستیم بفهمیم چی غر میزنه که اینقدرم طولانیه اب و دون و قطره تقویتی و بادوم و پسته و سیبش که به راهه تازه یه کلبه خوشگلم به قفسش اضافه کردیم کلا شده دوبلکس از قیمت گوشت و تره با و اجاره خونه ام که بی خبره پس واسه چی غر میزنه

باید یه روز با گربه سرکوچه که مدام دور رو بر خونه میگرده تنهاش بزارم تا بفهمه سیبل گربه میچرخه یعنی چی ، اونوقت هرچی غر بزنه خریداریم

خوش خیالی های شکیبا

حسن از کار افتادن ساعت اتاق به اینه که میشینی پای لب تاپ و وبگردی و پست گذاشتن و هی به ساعت نگاه میکنی میبینی هنوز نه و بیست دقیقه اس و قند تو دلت اب میشه به به چه روزیه زمان زود نمیگذره انگار همه چی به 30 سال قبل برگشته و روبراه شده دیگه روزا بی برکت نیست لابد اگه الان برم تو خیابون نه از ترافیک خبریه نه از الودگی هوا ، عطر نون تازه هوا رو پر کرده و درختا سرسبز و زیبا هستن نه دود خورده و سیاه رنگ ، مردم اهسته راه میرن دیگه کسی عجله برای رسیدن به هیچی نداره و ....

چطور میشه

چطور میشه هم بشدت نیاز به گلاب به رویت داشت و هم پای سیستم نشست و پست جدید نوشت اصلا از چی گفت و از چی نگقت از خوابهای طولانی  و پریشان که تو رو با خودش به هر جایی میبره به جاهای قدیمی  به خونه ها و مکانهای عجیب و غریب در اینده که در عمرت ندیدی از گفتگو با ادمهای مختلف دوست اشنا غریبه حتی جر و بحث کردن با همسرت وقتی زمان و مدت خواب ادم زیاد بشه این چیزا رو هم داره همیشه عالم خواب و رویا برام جالب بود دوست داشتم بدونم در پس این رویاها چه واقعیتی خونه کرده در نوجوانی اکثر خوابام تعبیر میشد  اما بعد با بالا رفتن سن کم کم محو شد حتی مدتی اصلا خواب نمیدیدم ،گاهی رفتگان به خوابم میان هیچوقت نزدیک نیستن همیشه از فاصله ای مبهم بهم نگاه میکنن یا چند کلمه حرف میزنن اما هرگز هرگز خواب برادرم رو که در کودکی از دست دادم ندیدم دلتنگش میشم قبل از رفتنش چند تا خاطره به یاد موندنی و خوش برام گذاشت هنوز گیتاری که خودش ساخته بود و برامون میزد یادمه گریه های مادرم و چهره درهم پدرم ، زمان زیادی برد تا تونستیم با غم از دست دادنش کنار بیایم مامان هر سال عید که پرده ها رو میزد اهسته اشک میریخت میدونم یاد برادرم بود که همیشه پرده ها رو براش میزد 

چطور میشه گلاب به رویت داشت و اینقدر حرفهای گنده گنده زد