تا قبل از داشتن شادونه ترس عجیبی از حیوانات داشتم هم دوسشون داشتم هم بدم می اومد بهم نزدیک بشن ، اما حالا میبینم چه دنیای جالبی دارن و بودن در کنارشون چقدر لذت بخشه
شادونه روی شونه ام نشسته و داره خودشو نظافت میکنه اونم با چه دقتی کلی پر کوچولو و پوسته ریزه روی دوشم ریخته هر چی میگم بسه جانم خوشگل بودی خوشگلتر شدی بقیه اش و بزار برا وقتی رفتی تو لونه ات گوشش بدهکار نیست ، عین این پسرایی که میخوان برن خواستگاری چقدر به خودشون میرسن و تیپ میزنن یا دخترایی که قراره براشون خواستگار بیاد احتمالا بعد از تموم شدن کارش میگه شکیبا حاضرم زود باش برام برو خواستگاری
عروسی ها چقدر متنوع و متفاوت شده ، بعضی عروسی ساده تر با تعداد مهمان بیشتر میپسندن و دوست دارن عروسیشون شلوغ و پلوغ باشه بعضی تعداد کم ولی شیک و پیک برگزار شدن عروسی رو میپسندن منم که هر جا دعوتم کنن میرم و از همه نوعش لذت میبرم ، اتفاقا این تنوع باعث شده عروسی ها جالبتر باشه و کمتر خسته بشیم
منتها عروسی های که در باغها و فضای باز برگزار میشه یه بدی داره اونم اینکه سوسکها و مورچه ها و ملخها و بقیه جک و جونورها در اون دعوت نیستن در حالیکه این عروسی در منطقه و محدوده اونا برگزار شده و حیونکی ها اگه گذرشون مخصوصا در جمع خانومها بی افته باید با زندگی وداع کنن و آخرین عروسی باشه که در عمرشون میبینن