- مردم اعصاب ندارن نزدیک چراغ قرمز میشدیم ماشین پشتی هی بوق میزد چراغ میداد که سریعتر برو ، اخه سریعتر کجا بریم وقتی چراغ قرمزه ؟
قیژ با عصبانیت و چند تا بوق که بار معنایش فحش بود اومد کنارمون سرشو اورد بیرون و اینبار با زبان شیرین فارسی چند تا بد بیراه که بدترشو احتمالا بلد نبود نثارمون کرد
یه مشت اجیل تعارفشو کردم و گفتم اجیل بخور حرص نخور دو روز دنیا ارزش حرص خوردن نداره
- یه عروسی در پیشه و من به این فکر میکنم که چی بپوشم ؟ جالبه قبلا که مدل لباسها اینقدر متنوع نبود و تعداد مزونها و غیره و ذالک اینقدر زیاد دردسر کمتری برای انتخاب لباس داشتیم اما الان ادم سرگیجه میگیره ، البته یه مدلی در ذهنم هست گمان نکنم حاضریش پیدا بشه ، حوصله گرفتاریهای خیاطی و رفت و امدشم که ندارم کم کم دارم به نتیجه ای که انیشتین رسید میرسم
انیشتین زندگی ساده ای داشت و در مورد لباس
هایی که به تن می کرد بسیار بی اعتنا بود. روزی یکی از دوستانش از او پرسید: استاد
چرا برای خودتان یک لباس نو نمی خرید؟
انیشتین لبخندی زد و پاسخ داد: چه احتیاجی
هست؟ اینجا همه مرا می شناسند و می دانند من که هستم.
تصادفا پس از چند ماه همان دوست در شهر
دیگری با انیشتین رو به رو شد و چون همان پالتوی کهنه را به تن او دید با حیرت
پرسید: باز هم که این پالتو را به تن دارید؟
انیشتین جواب داد: چه احتیاجی هست؟ اینجا
که کسی مرا نمی شناسد.
- بعضی ها چقدر قشنگ دعا میکنن ، خانومی که کنارم ایستاده بود زیر لب اهسته دعا میکرد و منم میگفتم آمین
- بازارچه نیکوکاری امسال پر رونق تر بود از نظر جمعیت و کم رونقتر بود از نظر خیرین ، جمعیت زیادی اومده بود همه برای برنامه های نمایشی سر نشستن رو صندلیها و جا گرفتن دعوا داشتن اما بعد از تمام شدن برنامه ها وقتی نوبت حراج به نفع بچه ها رسید سالن به تدریج خلوت شد
- اول ساعت اکثر خانوما با ارایش غلیط و خیلی شیک و مرتب و با پرستیژ حرف میزدن و سعی میکردن خیلی دلبرانه باشن آخر مراسم ارایشها کمرنگ شده یا ریخته بود و چهره های واقعی از زیرش نمایان شده بود خستگی و گرما باعث میشد خیلی مراقب یه لاخ کج و راست شدن موها نباشن و خلاصه کلا کن فیکون بود قیافه ها
- گاهی وقتا فکر میکنم علت اینهمه فشن بازیها و قیافه های عجیب و غریب چی میتونه باشه ، بعضی میگن اینا مشکل شخصیتی دارن از خودشون راضی نیستن بعضی میگن از بس قبلا در فشار بودن حالا عکس العملی به این شکل نشون میدن و میخوان ازاد باشن ، وقتی از ایران خارج میشیم و بازم ایرانیهای با این شکل و شمایل در اونجا میبینم از خودم میپرسم خو اینور اب که ازادن پس چرا اینجا هم دچار اغراق در خودنمایی و ارایش و رفتارهای زننده هستن ...
-اینروزا هر کسی منو میبینه میگه حالا دیگه عروس دار شدی ما رو تحویل نمیگیری ، منکه تغییری در ارتباطاتت و رفتار خودم نمیبینم و نمیدونم اصلا عروس دار شدن چه ربطی به تحویل نگرفتن بقیه داره اما از اونجایی که خیلی ها این حرف میزنن به شک افتادم خب حتما یه ربطی داره
- از دیدن ناله و اشکش ته دلم و پس پنهان مغزم یه نقطه روشن شد ، یه صدایی تو مغزم گفت حقته حالا که یه نفر دیگه بلایی که تو سر من آوردی سر خودت اورده میفهمی که اذیت کردن و دل شکستن چه مزه ای داره ، بعد از خودم و از حسم بدم اومد فکر میکردم بخشیدمش اما انگار نه ، هنوز یه دلخوری ته قلبم مونده بود ، بخشیدمش کامل بخشیدم و از خدا طلب بخشش برای کینه پنهان در دلم کردم خداکنه هیچکس دچار غم و ناراحتی نشه
خشکسالی و الودگی هوا از بین رفتن جنگلها ، اسیر شدن ادما در قوطی کبریتایی به اسم خونه دیدن هر روزه سنگ و سیمان به جای درخت و شنیدن بوقهای ممتد به جای شنیدن اواز پرندگان ، اسیر سیلاب بی بند و باری و فساد شدن و فساد اداری و اجتماعی بالا رفتن سن و مشکل شدن ازدواج بالا رفتن امار طلاق ، سرطان انواع و اقسام بیماری عجیب و غریب و جدید که حاصل روابط غلط و ... همه اینا بکنار جدیدا سن یائسگی در زنان کاهش پیدا کرده و به 35 تا 30 رسیده که بهش میگن یائسگی زودرس و این فاجعه بزرگیه
قصدم مکدر کردن ذهن شما نبود ،میحوام بگم ایا وقتش نرسیده که به عقل جمعی رو کنیم و چاره ای بیندیشیم ایا وقتش نرسیده مرز بندی های دیندار و بی دین و من از تو خوشم نمیاد تو از من و من اینجوری فکر میکنم تو اونجوری رو کنار بزاریم و خودمون دنبال راه چاره ای باشیم ایا وقتش نرسیده بجای گفتن و ایراد گرفتن از ایرانیها که خودمونم یکی از اونا هستیم عقل هامونو روی هم بریزیم و راه چاره ای پیدا کنیم یعنی فقط باید ببینیم و در این سیلاب مهیب غلط بزنیم و جلو بریم
گاهی برای لحظه ای کوتاه پرده ها کنار میره ، اتصال برقرار میشه دنیا در چشمم تغییر میکنه ، خلوت شیرینی بین بنده و خالق رخ میده در همچین مواقعی فقط میتونم بگم خداوندا خیلی بزرگی