زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)
زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

چشم دل

منم مثل خیلی ها از پا به سن گذاشتن میترسیدم ، از اینکه نقاب چروکیده ای به چهره ام بزنم در حالیکه هنوز احساس جوانی و شور و نشاط میکنم  یا  بیماریها به سراغم بیاد و دردمند بشم یکی بشم مثل بانوهای مسن فامیل که  دور هم مینشینن مدام از کمر درد و پا درد حرف میزنن یا از دلتنگی برای پسرشون چرا که عروس نابکار اجازه رفت و امد بهش نمیده یا از بی وفایی دنیا و ...یا بشم از اون دسته بانوانی که حاضر نیستن گذر عمر روی صورتشون و تاب بیارن و مدام در حال بوتاکس و بتونه کاری  و کشیدن پوستشونن  بقیه عمرشون در مطب دکترا سپری میشه برای اینکه نقاب جوانی به صورت بزنن  و از غافله طنازی زنانه عقب نمون ،دوست نداشتم جز این دو دسته باشم  اما چه میشد کرد

حال که چند ماهی از ورودم به نیمه دوم زندگی میگذره میبینم دسته سومی هم وجود داره که بسیار دلنشین و زیباست پر از شگفتی  و عجایب و تازگی و بالندگی تشبیهش میکنم به رهگذری که بعد از پیمودن بیابانی خشک و بی اب و علف به  دشتی وسیع یا دریایی بیکران میرسه ، در این قسمت از زندگی هم ماجراجویی و هیجان وجود داره منتها سبک و نوعش متفاوته  ، همه چی بستگی به نوع نگاه و راهی که انتخاب میکنم داره 

روحت شاد سهراب عزیز که گفتی چشمها را باید شست جور دیگر باید دید 

نکته : همیشه باید در حال شستوشوی چشماهامون باشیم  بعد از یه پست جدی چند کلمه شوخی خیلی میچسبه مگه نه ؟

نظرات 26 + ارسال نظر
بهمن شنبه 28 آذر 1394 ساعت 11:24 http://www.life-bahman.blogsky.com

شکیبا خانم عزیز
به نظر من از سن شناسنامه ای مهمتر دل آدمهاست که چقدر جوونه !
متاسفانه چقدر جوون میبینیم که با دلهای مرده و پژمرده انگار هیچ امیدی به زندگی ندارن و چه انسانهای مُسنی که با داشتن سن وسال بالا ، عین بچه ها ، شاد و شنگول و آدمها از مصاحبت با اونا لذت میبرن ...
پس مهم دل آدمهاست ...

سلام آقا بهمن
بله کاملا درست میگین جوونی به دله نه به سن

ماهی چهارشنبه 25 آذر 1394 ساعت 00:38 http://nimehdovom.blogfa.com

میگم چرا شما هم مثل من فکر میکنی این نیمه دوم ماست؟ اگه عمرمون 50 سال باشه 25 سالگی وارد نیمه دوم شدیم . اگه 60 سال عمرمون طول بکشه 30 سالگی . با این احتساب من و تو باید 80 سال عمر کنیم؟

نمیدونم حرف جالبی زدی تا حالا اینطوری به قضیه نیمه دوم فکر نکرده بودم

سروش یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 20:21 http://azadkish.mihanblog.com

http://azadkish.mihanblog.com/post/160

مهندس دیوانه شنبه 21 آذر 1394 ساعت 23:25 http://jenin.blogsky.com

البته گاهی اوقات هم چشم‌ها رو باید بست و جور دیگر باید دید!

مینو جمعه 20 آذر 1394 ساعت 16:35 http://milad321.blogfa.com

برای من دوره خوبی نبود.فکر میکنم بستگی به میزان سلامت ادم داشته باشه.یکی از اشناها 67 ساله و رفته دانشگاه برای مدرک کارشناسی.

بله سلامتی خیلی مهمه
انشاالله روزهای خوبی در انتظارت باشه

سروش پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 22:56 http://azadkish.mihanblog.com

اگر دستتون به دهنتون میرسه و غم معیشت ندارین، از نیمه ی دوم میشه خیلی استفاده ها کرد. اگر بچه ها بزرگ شدن و رفتن، اگر مشغله ی خاصی ندارین، میشه به کارهای خیریه دست زد. میشه سفرها کرد. میشه کتابها خوند و وارد عرصه ی مطالعه و پژوهش شد. میشه...

انشاالله میشه

گودول پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 19:29 http:// khesht40.blogfa.com

گذشتن و به جا نهادن و باز گذشتن، این همون کاری است که باید انجام بدیم، جبر هست و لاجرم باید اتفاق بیفته پس چه بهتر که با پذیرش این دوره به خودمون سخت نگیریم، بعد از 50 سالگی هم عالمی داره

ماهی پنج‌شنبه 19 آذر 1394 ساعت 01:42

من که از وقتی وارد این مرحله شدم دچار نوسانات خلق و خو شدم. بعضی وقتا خیلی شاد و پرانرژی بعضی اوقات هم کسل و بی حوصله. هنوز به آرامش نرسیدم تا بتونم مزه مزه اش کنم.

علتش هورمونهای نازنینه چاره ای نیست باید مدارا کرد

سید چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 19:10 http://http:/davoodmoghadasi.persianblog.ir

سلام
در جایی خوندم اگر دل پی نشود جسم هم پیر نخواهد شد. زندگی دوره اول و دوم و ... نداره زندگی فقط عشق دارد و بس

سلام سید بزرگوار
بنظرم کاملا درسته و دل فقط با یاد خدا پیر نمیشه

شکیبا چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 18:31 http://sahelearam93.blogfa.com

سلام
من یکی که از سن 18 سالگی عبور نمیکنم هیچ وقت

سلام شکیبا جان
افرین

لیلا چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 18:22

من عاشق این دورانم

منم عاشقش شدم

بهار شیراز چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 11:31 http://baharammm.blogsky.com/

باید بیای و پیری منو ببینی ... از اون پیرزن های سرخوش میشم
پیری که ترس نداره عزیزوووم ... مطمئنم که عروسم پایه هست واسه دیدن من ، چون طرفدار اون خواهم بود... وای که اگه مهندس بفهمه چی گفتم

خیلی هم خوب اصلا شوما عمرا پیر بشی

tarlan سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 20:21 http://tarlantab.blogsky.com

سلام شکیبای عزیز پست قشنگی بود و حرف دل ما
من چندروز قبل از چهل سالگی خیلی احساس بدی داشتم فکر اینکه وای دارم پیر میشم و همه دغدغه هایی که شما نوشتین.
روز قبلش کلی هم گریه کردم که روزتولدم با سورپریز نوید و علی همه چی یادم رفت الان سیزده سال از اون روز گذشته و فکر میکنم این روزها هم قشنگی خودشون رو دارن بالاخره عمره میگذره نمیشه جلوشو گرفت پس تا میتونی لذت ببر حتی با صورت خط افتاده که هرکدوم اون خطها نشون یک تجربه از زندگیه

سلام ترلان عزیز
چه خوب که همدلیم ، آخر پستم گفتم که دوران خوبیه فقط بستگی به نگاه ما داره و شیوه زندگیمون منم ازش لذت میبرم و به جرات میگم بهترین فصل زندگیمه

Rojin سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 18:58 http://rojna.blogfa.com

شکیبا تو که هنوز جوونی. من مادر همیشه سنبل دوران پیریه. با اینکه ۷۶ سالش داره تموم میشه مثل یه خانم ۵۰ ساله میمونه. هر روز صبح مراسم صبحگاهی داره. مسواک، شستن چشم، تمیزکردن بینی و فن و فون . بعد میرسه به نرمش صبحگاهیش روزی بلااثتثنا نیم ساعت ورزش میکنه اینقدر هم بدنش نرمه که نگو. بعد صبحانه بدون شیرینی. با ۱۰ تا دونه بادوم و پسته. ورزش یوگا هم میره با این سن و سال. که من عمرا بتونم یه حرکتشو انجام بدم. اهل غیبت هم نیست فقط اهل سیاست. بزنم به تخته هیچ مشکل طبی هم نداره. فکر کنم یکم استایل زندگیمونو عوض کنیم بشه از پیری هم لذت برد. انشا نوشتم :D

خداحفظشون کنه موافقم روش زندگی خیلی مهمه
ممنون از انشای خوبت

هنوز یلدا سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 16:49

سلام

کلی خندیدم به کامنتا و جواباتون به محمدرضا:))

سلام یلدا جان

محمد رضا سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 09:36 http://hamsayehmah.blog.ir

اگه پسرتون بفهمه اتفاقی نمی افته .. وای به روزی که عروستون بفهمه شادونه چه جایگاهی داره ..

پسرم و عروسم نفهمیده هر دو حسودی میکنن وای به روزی که بفهمن

پژمان سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 09:00 http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام
به شدت از این دوران میترسم. هر چی که بهش نزدیک میشم ترسم هم بیشتر میشه.مخصوصا اینکه هنوز یه همراه خوب پیدا نکردم

سلام
انشاالله بزودی یه همراه همسر دوست و ... خوب نصیبتون میشه ، اصلا نگران نباشین که این دوره هم خوبیهای خودشو داره تازه شما اقایون که یه سری مشکلات خانوما رو ندارین
حتما دوران بهتری براتون خواهد بود

محمد رضا دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 14:10 http://hamsayehmah.blog.ir

من از دست هستی نمی تونم فعلاً همسر ایده آل شادونه رو نگهداری کنم .. همینکه بتونم تبلت دخترمو کنترل کنم هنر کردم
بعدشم دو سه سال دیگه دخترشو می خرم شادونه بعد ازدواج مجبوره بیاد شمال .. شما هم خود دانید .. می خواید بیایید می خواید نیایید.

الهی بگردم هستی نازنین رو
نه تو رو خدا پسرمو ازم دور کنین اما شادونه رو ازم دور نکنین اصلا ازدواج بی ازدواج
آخ اگه پسرم بفهمه وای به حالم میشه گاهی به شادونه حسودیش میشه و میگه حسابی لوسش کردی

محمد رضا دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 09:59 http://hamsayehmah.blog.ir

حالا گذشته از شوخی
نوع نگاهتون به زندگی رو دوست دارم

زنده باشین و سلامت در کنار خانواده خوبتون

محمد رضا دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 09:59 http://hamsayehmah.blog.ir

سلام شکیبای عزیز
حالا گذشته از شستن چشمها دندوناتونو حتما مسواک کنید .. نه بخاطر سلامتی شما گفته باشم .. بلکه برا اسایش شادونه
اخرش شادونه رو برا پسرم خواستگاری می کنم.
شوخیم نداریم کاملاً جدی

سلام اقا محمدرضا
بله میدونم شما همیشه طرف شادونه رو میگیرین حتی اگه دو ساعت رو سر من پیاده روی کنه انگار که داره تو شانزلیزه قدم میزنه و البته نوچ نوچشم که براهه
گفته باشم ما به کمتر از باغ و ویلا و ماشین نمیدونم اسمش چیه خلاصه از اون خوباش و هفته ای یه بار سفر خارج شادونه نمیدیم
منم کاملا جدیم راستی شما که پسر ندارین جنسیت شادونه هنوز معلوم نیست اما از رفتارش حدس میزنم پسر باشه حالا تکلیف چیه ؟ مبادا از رو دست ما تقلب کنین و سنگ سنگین جلو پا مون بندازین

خورشید دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 09:08

من هم از ده پنجاه زندگی ام خیلی لذت بردم .یکی اینکه دختران به سلامتی از آشیانه پر کشیدند وبراه خود رفتند ودیگر اینکه من ماندم باهمسری نازنین . این تنهایی برای ما خیلی شیرین بود چون ماه عسل متفاوت دومی را تجربه می کردیم یک ماه عسل شدید عاطفی با کوله باری از تجربه های سازنده زندگی .موفق باشید.

سلام خورشید عزیز خدا رو شکر که دختراتون زندگی خوبی دارن ، هیچی بهتر از یه ماه عسل دوم نیست
عشقتون تا همیشه باقی
ممنون

نگین یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 23:56

سلام شکیبا جان

به نظرم دوره قشنگیه
میانسالی رو میگم
بچه ها بزرگ شدن و بقول قدیمیا از آب و گل در اومدن

یه جورایی آدم به سکون و آرامشی میرسه که تا حالا تجربه ش نکرده

بیشتر قدر زندگی و لحظاتش رو میدونه و سعی میکنه از تک تک لحظاتش بهترین استفاده رو کنه

به مطالعه و تفکر علاقمند میشه و سعی میکنه دقیق تر به هر مسئله ای نگاه کنه

با هر مسئله پیش پا افتاده ای از کوره در نمیره و اشکش به هر بهانه روی گونه ها جاری نمیشه !

به هرحال من دوستش دارم
حتی چروکهای ریز دور چشمم رو که هرکدوم داستانها و حکایتها دارند برای گفتن ...
حتی تارهای نقره ای براقّی که بین موهام هر روز بیشتر از روز قبل خودشون رو به رخ میکشن ..

امیدوارم نیمه دوم زندگیت سراسر نشاط و آرامش و خوشدلی باشه و در صدر همه اینا سلامتی وجود نازنینت

سلام نگین عزیز
منم وقتی بهش رسیدم ترسم ریخت و دیدم همینه که تو توصیف کردی خیلی خوب و عالی
فقط در مورد بچه ها ، وای که هر چی بزرگتر میشن مشکلاتشونم بیشتر میشه و تمومی نداره ما مادرای ایرانی هم که همیشه خودمونو مسئول میدونیم و نمیتونیم بی خیالشون بشیم

سهیلا یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 17:21 http://rooz-2020.blogsky.com/

عالی بود شکیبا جون...این پستت رو خیلی دوست داشتم و دقیقن حرف دل منم بود....

خدا رو شکر که دوست داشتی

پیمان یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 16:01 http://freemine.blogfa.com/

مطمنا نباید اسیر این سیاست ها و گروه بندی ها شد
فکر کنم باید بیشتر به اون کودک درون میدون بدین
اون خودش تضمین کنندست

یه روزی میرسه که کودک درون هم پیر میشه و در عوض نمیدونم اسمشو چی بزارم رشد میکنه
خودتون انشاالله به این سن میرسین و حسش میکنین

یاسر یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 14:42 http://saheb-delan.blogfa.com/

یعنی الان شوخی کنیم؟

هر طور صلاحه

فرهنگ یکشنبه 15 آذر 1394 ساعت 12:49 http://www.2kooleposhti.blogsky.com

چه قدر قشنگ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.