زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)
زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

مادر و پسری

مادر و پسری هم عالمی داره خیلی وقت بود با پسرم تنها نشده بودم فرصتی پیش اومد تا چند ساعتی با هم باشیم و حرف بزنیم احساس میکنم هم حال اون بهتر شد هم حال من

نیم ساعتشو تو ماشین کنار یه خیابون خلوت نشسته بودیم و حرف میزدیم هر ماشینی رد میشد بد بد نگامون میکرد ، به پسرم گفتم چرا اینطوری نگامون میکنن گفت ولش کن

بعد راه افتادیم رفتیم پارک تا بیشتر از این مردم کنجکاو اذیت نکنیم ، یه نیمکت جای دنج گیر اوردیم و نشستیم باز چند نفری رد شدن و ...  ، خدا وکیلی آدم نمیتونه با پسرش دو کلمه حرف بزنه ، عجب دنیایی شده


یه روز خوب

امروز خودمو تحویل گرفتم ، ناسلامتی ما هم سالهای جوانی رو در خدمت تعلیم بودیم ، حتما که نباید بقیه به آدم تبریک بگن و هدیه بدن ، یه بلوز خوشگل جوون پسند برای خودم خریدم خودمو به یه بستنی قیفی مهمون کردم و ذوق داشتم زودتر به قسمت نونش برسم آخرشم نفهمیدم ما که اینقدر نون بستنی رو دوست داریم چرا هفت هشت تا نمیخریم انگار نون ته بستنی یه چیز دیگه اس ، بله روز خوبی بود ازش بی نهایت لذت بردم

یاد روزایی که تدریس میکردم افتادم چه زود گذشت ، هنوزم گاهی که برای خرید میرم یه نفر منو میشناسه و میاد جلو با ادب بهم سلام میکنه و میگه منو یادتون نیست / شاگردتون بودم، یا در پارک قدم میزنم و یا حتی در بیمارستان یکی از شاگردای قبلیم و دیدم یعنی اون منو شناخت ، چه کنم تعدادشون خیلی زیاد بود ذهنم ... و این حس خوبی بهم میده

زندگی

زندگیم کم کم به حالت عادی داره برمیگرده حال همسرم بهتره و ابرهای تیره دست از سر زندگیمون برداشتن خدا رو هزاران بار شکر میکنم

اما تلخیها انگار تمامی نداره حادثه سیل اذربایجان و کشته شدن مردم دلمو به درد میاره ، انفجارهای انتهاری و کشته شدن زن و بچه های بیگناه در سوریه اشکمو در میاره و ....

چی میشد اگر اینهمه ظلم و ستم نبود ، چی میشد اگه همه به حق خودمون قانع بودیم همدیگه رو دوست داشتیم و در کنار هم بهترین روزها رو میساختیم

لعنت به اونایی که مردم بیگناه و به خاک و خون میکشن لعنت به این حرص و طمع بی پایانشون

همسرم

روز و شبم به مراقبت و پرستاری از همسرم میگذره تمام تلاشمو میکنم تا حالش هر چه زودتر خوب بشه و به وضعیت عادی برگرده

تجربه سخت و بدی بود امیدوارم هیچکس چنین چیزی رو تجربه نکنه ، تنها و مستاصل به همسرم که نیمه جون بود نگاه میکردم انگار تمام دنیا برام یه ذره شده بود و اون یه ذره هم از بین میرفت خدا به دادمون رسید و دوباره بهم برگردوندش روزای سختی رو پشت سر گذاشتم و امیدوارم دیگه تکرار نشه

نمیخوام با گذاشتن این پست ناراحتتون کنم فقط میخوام بگم بیشتر قدر عزیزانمونو بدونیم و بیشتر مراقب همدیگه باشیم مخصوصا همسران ، هیچکس هیچکس حتی بچه ها نمیتونن جای خالی همسر رو برای ادم پر کنن


توکل

معمولا آخر سال که میشه علاوه بر خانه تکانی و خرید و ... آدم به سالی که پشت سر گذاشته و اتفاقاتی که براش افتاده فکر میکنه ، برای من و خانواده ام سال شلوغی بود ، غم و شادیهامون در هم تنیده شده بود اینقدر که تا لبخند روی لبم می اومد بلافاصله با یه خبر بد رو لبم میماسید و تا اشکم در می اومد با یه اتفاق خوب تبدیل به خنده میشد ، اما توکلم بیشتر از قبل شده و این خوشحالم میکنه بنظرم مهمترین دست آورد سال 95 جدا از سختیها و شادیهاش این باشه

امیدوارم سال جدید برای همه پر از خیر و برکت و سلامتی و دل خوش باشه

و امیدوارم بتونم رضایت خداوند بخشنده و مهربان و جلب کنم

دوستتون دارم