زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)
زنی با انگشتر عقیق

زنی با انگشتر عقیق

وقتی گرفتاریهای این دنیا چون خوابهای پریشان می گذرند پس شکیبا باش...امام علی(ع)

30 سال قبل

سبک و شیوه جوانان امروز با 30 الی 40 سال قبل خیلی تفاوت داره ، مهمان زوج جوانی بودیم که به سبک مردم 30 سال پیش زندگی میکنن خیلی برام جالب بود.

زن بدون آرایش و با لباس ساده و لبخند ملیحی بر لب بهمون خوشامد گفت ، با وجود وضع مالی خوبی که دارن زندگیشون شلوغ و پر از وسایل و تزیینات عجیب غریب نبود مرد خوش برخورد و گرم صحبت میکرد باهاشون احساس راحتی میکردیم ، بعد از مدتها چای در استکان های نعلبکی دار خوردم چقدر چسبید و چقدر نعلبکی چیز خوبیه از بس استفاده نکردیم یادم رفته بود (هنوز چند دست استکان نعلبکی دارم رفتم سراغشون و گذاشتم دم دست)  ،عوض چند جور غذای عجیب و غریب که بجای مزه فقط شکل و قیافه دارن ازمون با یه مدل غذای خوشمزه  پذیرایی کردن ، بعد چشممون به قاچهای بزرگ خربزه و هندوانه روشن شد

خلاصه که برگشته بودیم به 30 سال قبل و بطور واقعی در همون فضا بودیم ، یه دختر کوچولو دارن برخلاف جوانان امروز که یه دونه هم بزور و در میانسالی میارن و حوصله بچه داری رو ندارن ، تصمیم داشتن سه تا بچه دیگه هم داشته باشن ، آهان اینو بگم  یه باغچه بزرگ پر از درخت که یه قسمتشو سبزیجات کاشته بودن و معلوم بود حسابی بهش میرسن ، در روزگاری که طلاق زیاد شده و بی بند و باری و خیانت بیداد میکنه این زوج بهم وفادار و مهربانن (بارها شده خانمهایی سر راه مرد جوان بخاطر زیبایی و پولداریش قرار گرفتن و خواستن از راه به درش کنن ولی نتونستن و او نسبت به خانواده اش متعهد و  وفاداره)

امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشن از همه مهمتر بازم ما رو دعوت کنن

جیغ

بچه شر و شیطونی نبودم ولی هنگام بازی های دسته جمعی اگه 5 نفره بود صدای من اول از همه به گوش میرسید اگه جمع 10 نفره بود سر و صدا و جیغ و دادم از همه بیشتر بود اگه جمع 20 نفره بود همینطور اگه جمع بیست به بالا هم بود همچنین ، خلاصه کنم در بازیهای دسته جمعی اولین صدایی که به گوش میرسید صدای شکیبا بود یه جیغ جیغوی به تمام معنا

دیروز که یه بازی دسته جمعی میکردیم یه دفعه به خودم اومدم و دیدم بالغ درونم بالشتشو زده زیر بغلش رفته اتاق بغلی راحت خوابیده در عوض کودک درونم دست و صورت شسته و حاضر آماده اومده کنارم نشسته و هر جیغ و سر صدایی که میکنم برام دست و هورا میکشه

روژین

وقتی در بی حالی و نوعی افسردگی دست و پا میزدم بزور و اصرار یه دوست خوب کلاس نقاشی ثبت نام کردم . جلسه اول با بی میلی و اکراه شدید سر کلاس حاضر شدم مربی بسیار خوش اخلاق و مهربون باعث شد کمی حالم بهتر بشه یه طرحی داد کشیدیم ، خوشش اومد و گفت شما در این زمینه استعداد داری

چند جلسه ای از کلاس میگذره یه سری چهره کشیدم و الان مشغول کشیدن چهره روژین عزیز از وبلاگ  " مهربانی شما چه رنگی است " هستم دو تا طرح از چهره اش کشیدم ولی هنوز اختلاف زیادی با عکسش داره ، بهش میگم شاید دلت نمیخواد عکستو بکشم اگه دلت میخواد بیشتر باهام همکاری کن ، با تمام عکسایی که میکشم حرف میزنم ولی با روژین بیشتر

روحش شاد

جیب

لباسا قبلا جیب داشت نه یکی که چند تا ، نه فقط لباسای مردونه که لباسای زنونه هم ، جیبها انیس و دوست خوبی برامون بودن زمستونا دستهامونو گرم میکردن تابستونا از افتاب حفظ ، دیگه لازم نبود برای چهار تا بادوم و بسته یا تخمه و یه کلید و یه کم پول کیف برداریم

کم کم جیبا تبدیل شدن به جیب نما ، یعنی فقط شکل ظاهری برای زیبایی لباس  داشتن ، آخ که چقدر لجم میگرفت وقت پرو لباس ، دست تو جیبش میکردم میدیدم لبه اش با کوک بسته شده

چرا جیب با این اینهمه فایده کنار گذاشته شد نمیدونم شاید بخاطر یه کف دست کمتر پارچه مصرف کردن یا دوخت سریعتر یا تنبل شدن خیاط ها



بیگودی

موهای بلند و پرپشت منو تمام هم نسلهام توسط آرایشگرها با بیگودی پیچیده میشد کاری زمانبر و سخت بعد یه ساعت نشستن زیر سشوار کلاهی و عرق ریختن ، باز کردن بیگودی ها پوش دادن مو و قلمبه کردن و گذاشتنش بالای سر یا دو طرف یا یه طرف

همیشه از خودم میپرسیدم اگر قرار نیست مو باز باشه و فر خوردگیش دیده بشه پس چرا اینهمه آرایشگرها مشترهاشونو اذیت میکنن خو از اول پوش بدین و جمعش کنین ، اما به خودم اجازه پرسیدن نمیدادم گمان میکردم دخالت بیجا در حیطه کاری اونا محسوب میشه

خیلی از کارها همین وضع و داره وقت و زمان اضافی برای کاری گذاشته میشه که نبودنش بهتر از بودنشه